
چه کسی جنگ را پایان داد؟ خاتمه دهنده جنگ، ایران یا عراق؟
چرا جنگ این گونه و با پذیرش قطعنامهی 598 تمام شد؟
محمدجواد اکبرپور بازرگانی(مصاحبه کننده):؛فرض بر این است که عوامل مختلفی در تعیین سرنوشت نهایی جنگ نقش و تأثیر داشته است، ولی حوادث نظامی ماههای پایانی جنگ تأثیر قطعی و نهایی در تصمیمگیری ایران داشت و این موضوع را میتوان در چارچوب استراتژی ایران و عراق بررسی کرد.
محمدجواد اکبرپور بازرگانی(مصاحبه کننده):؛ چگونگی مدیریت جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، انتقاداتی را از سوی برخی گروههای سیاسی به همراه داشت. اینکه آیا میشد به گونهای برخورد نمود که جنگ آغاز نمیشد یا پس از آزادسازی خرمشهر لازم بود که جنگ ادامه پیدا کند، سؤالات و شبهههایی بودند که در بخشهای پیشین این گفتوگو تلاش شد تا به آنها پاسخ داده شود.
اما پرسش دیگری که در زمینهی جنگ عراق علیه ایران مطرح است نحوهی پایان دادن به جنگ و به طور اخص این سؤال است که آیا جمهوری اسلامی ایران میبایست قطعنامهی 598 را میپذیرفت؟ بخش پایانی این گفتوگو، که اکنون پیش روی شماست، به دنبال پاسخ به این پرسش است.
آقای درودیان تا به امروز دربارهی نحوهی پایان جنگ تحلیلها و تفسیرهای متفاوتی ارائه شده است. در بحبوحهی جنگ، تصور میشد که پیروزی نظامی ایران و سقوط صدام پایانبخش نزاع تحمیلی عراق علیه ایران باشد، ولی نه تنها این مهم واقع نشد، بلکه ضعف ما در حفظ مناطق تصرفشده، در ماههای پایانی جنگ، سرنوشت جنگ را تغییر داد و ایران با پذیرش آتشبس جنگ را خاتمه داد. بر این اساس، زمینههای پیدایش پرسش از پایان جنگ به چه زمانی باز میگردد؟
همان طور که میدانید، مسئلهی پایان جنگ هنوز هم به عنوان یکی از مهمترین پرسشهای اساسی جنگ مطرح است. در واقع این پرسش بر روش پایان متمرکز است. برای کالبدشکافی آن، باید ابتدا به این سؤال پاسخ داد که مسئلهی اساسی و نقطهی کانونی پرسش بر چه موضوع و مسائلی متمرکز است. به عبارت دیگر، منظور این است که چرا جنگ تمام شد و باید همچنان به جنگ ادامه میدادیم. اگر اصل اتمام را بر اساس این قاعده بپذیریم که هر جنگی همان گونه که آغاز مییابد باید پایان داشته باشد، بنابراین پرسش بر نحوهی پایان جنگ چگونه بود که حال این گونه از آن پرسیده میشود.
جمهوری اسلامی ایران، با پذیرش قطعنامهی 598 و اعلام موافقت خود با اتمام جنگ، زمینهی پایان یافتن جنگ را فراهم ساخت. حال آیا مسئله پذیرش قطعنامهی 598 است؟ با توجه به اینکه جنگها بر اساس بنبست سیاسی آغاز میشوند، ولی سرانجام با روش سیاسی یا پیروزی نظامی به پایان میرسند، این سؤال مطرح است که جمهوری اسلامی ایران از راه نظامی میتوانست بر عراق پیروز شود اما چرا با روش سیاسی به جنگ خاتمه داد. به عبارت دیگر، این اعتقاد وجود داشت که جنگ با پیروزی نظامی بر عراق به پایان برسد، اما با پذیرش قطعنامه و اتمام جنگ با روش سیاسی، نوعی تغییر استراتژی حاصل شد و به دلیل ابهاماتی که در این زمینه وجود دارد سؤالبرانگیز شده است.
توجه به واقعیات سیاسیـنظامی ماههای پایانی جنگ تا اندازهای علت پرسش از نحوهی پایان جنگ را مشخص میکند. تحولات نظامی و برخی ملاحظات سیاسیـاجتماعی، در ماههای پایانی جنگ، موجب پذیرش قطعنامهی 598 و پایان دادن به جنگ شد. بر خلاف تصورات موجود، این تحولات بر اساس توان نظامی ایران و عراق صورت گرفت و به همین دلیل، موجب ایجاد شکاف میان واقعیات و تصورات و باورها شد. البته تا کنون تحلیلها و دیدگاههای متفاوتی از چگونگی پایان جنگ ارائه شده است که بیشتر ناظر بر مسائل مختلفی بوده است؛ ولی در حالی که حجم و دامنهی تحلیل و تفسیرها نسبتاً گسترده است، هیچ کدام از این موضوعات دستمایهی تحقیقات و نظریهپردازی قرار نگرفته است.
همان طور که اشاره شد، تا کنون مباحث گستردهای در مورد نحوهی اتمام جنگ مطرح شده است. در یک بررسی اجمالی از گذشته تا به امروز، چه تبیینهایی پیرامون علت پذیرش قطعنامه ارائه شده است؟
تا کنون تلاش برای تبیین چرایی و چگونگی پایان جنگ طرح چند نظریه و تحلیل را موجب شده است.
این نظریهها و تحلیلها عبارتاند از:
1. عنصر بینالمللی؛
نقش دشمنان خارجی در حمایت از عراق و واگذاری کلیهی کمکهای اطلاعاتی، مالی و تسلیحاتی و در مقابل، تحریم تسلیحاتی و اقتصادی ایران همراه با فشارهای بینالمللی به این کشور نظریهای را تبیین کرده و اطلاعات نسبتاً گستردهای در چارچوب این تحلیل انتشار یافته است. تنش میان صدام با آمریکا پس از اشغال کویت و انتشار برخی اطلاعات در تعمیق این نظریه نقش بسزایی داشته است. دکتر روحانی، دبیر شورای عالی امنیت، در این باره، میگوید: «
چند ماه قبل از پایان جنگ گروه صنعتی جی 7 تشکیل شده بود و در آن اجلاس، برای اولین بار، نظر قاطعی دربارهی جنگ صادر شده بود و هفت کشور صنعتی تأکید کرده بودند که جنگ ایران و عراق باید خاتمه بپذیرد و در آن اجلاس تأکید کرده بودند که تمام امکانات خودشان را برای این منظور به کار بگیرند و اگر کشوری پایان جنگ را نمیپذیرد، تمام فشارها را بر آن کشور وارد کنند.»
مسلماً اگر ایران بلافاصله با صدور قطعنامهی 598 در سال 1366 به پذیرش آن مبادرت میورزید، باز بدان معنا نبود که پرسشی مطرح نمیشد، بلکه مجدداً این سؤال مطرح میشد که چرا پیش از این چنین اقدامی انجام نشد.
2.عنصر نظامی؛
نظریهی دیگر نامهی فرماندهی سپاه به حضرت امام است که امام در نامهی پذیرش قطعنامه به آن اشاره میکند. آقای رضایی معتقدند که آن نامه را در پاسخ به درخواستهای آقای هاشمی دربارهی نیازهای سپاه برای جنگ به ایشان نوشتهاند و به آقای هاشمی دادند، اما به نام دولت تمام شد.
3.عنصر نظامیـاقتصادی؛
نظریهی دیگری که اخیراً مطرح شده است بر عوامل نظامی و اقتصادی تأکید میکند. عامل اقتصادی در گذشته هم بیان میشد، ولی نامهی دولت به امام دربارهی ناتوانی برای پشتیبانی از جنگ موضوع جدیدی است. در واقع، آقای هاشمی عامل اقتصادی را در پذیرش قطعنامه بسیار مؤثر میداند و معتقد است که یکی از عوامل پذیرش آتشبس نامهای بود که وزیر اقتصاد و مسئولان اقتصادی نوشتند که حاکی از آن بود که امکانات اقتصادی، بودجه، درآمد و هزینههای کشور به خط قرمز رسیده و تا حدودی از خط قرمز هم گذشته است که دیگر برای جامعه قابل تحمل نیست.
4.عنصر نظامیـسیاسی؛
اخیراً دربارهی عوامل نظامی، علاوه بر اشاره به نامهی فرماندهی وقت سپاه برای درخواست امکانات، بر این موضوع تأکید میشود که پیروزیهای نظامی برای پشتیبانی تلاشهای سیاسی کافی نبود و استراتژی سیاسی جنگ و میزان پشتیبانی کشور از تلاشهای نظامی، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
مباحث و مجادلات و نقدها و بررسیهایی که دربارهی علل پایان جنگ میشود جوهری سیاسی دارد. به همین دلیل، آنچه تا کنون مطرح شده است به لحاظ اطلاعات، تحلیل و نظریهپردازی برای تبیین گذشته و ارائهی راهحل برای آینده کاستیهای گسترده و عمیقی دارد. به نظر میرسد تا زمانی که انگیزهی سیاسی بر نقد و بررسی و پاسخها غلبه دارد دستیابی به تبیینی جامع و کارآمد از تحولات جنگ، دور از دسترس خواهد بود.
با توجه به سیاسی شدن مباحث مطرحشده دربارهی پایان جنگ، به نظر میرسد در کانون این مجادلات از اصل خاتمه دادن به جنگ پرسش نمیشود، بلکه روش خاتمهی جنگ مورد نقد و بررسی قرار میگیرد؟
پرسش از پایان جنگ در واقع به علت آن معطوف نیست، زیرا هر جنگی در نهایت به پایان میرسد. این پرسش از ملاحظات دیگری از جمله نحوهی پایان جنگ و مقایسهی آن با وضع دیگری که میتوانست جنگ در بستر آن به پایان برسد متأثر است. این گونه استدلال میشود که اگر قرار بود جنگ با راهحل سیاسی پایان پذیرد، چرا این اقدام پیش از این به ویژه پس از فتح خرمشهر انجام نشد. همچنین تغییر موقعیت نظامی ایران در ماههای پایانی جنگ و پذیرش قطعنامهی 598 یک سال پس از تصویب آن این سؤال را مطرح کرد که چرا قطعنامهی 598 همزمان با تصویب آن در تیرماه 1366 پذیرفته نشد.
چنانکه ملاحظه میشود، پرسش سوم بر دو مسئله متمرکز است؛ نخست وضعیت نظامی ماههای پایانی جنگ و ابهامی که نسبت به آن وجود دارد و دیگری روش پایان بخشیدن به جنگ با راهحل سیاسی و پذیرش قطعنامهی 598 میباشد.
با توجه به این توضیحات، فرض شما بر این است که عوامل مختلفی در تعیین نهایی سرنوشت جنگ نقش داشته است، ولی در این میان پیروزی عراق در ماههای پایانی جنگ تأثیر قطعی و نهایی در تصمیمگیری ایران گذاشت و میتوان این موضوع را در چارچوب استراتژی ایران و عراق بررسی کرد. بر این اساس، تحولات نظامی جنگ چه روندی را طی کرد که در ماههای پایانی جنگ به تغییر موازنهی نظامی به زیان ایران و به سود عراق منجر شد؟
استراتژی ایران، پس از فتح خرمشهر، تهاجمی و با هدف دستیابی به یک منطقهی با اهمیت برای پایان دادن به جنگ بود. عملیات رمضان در چارچوب همین استراتژی انجام شد، ولی به نتیجه نرسید و موقعیت برتر ایران تحت تأثیر تحولات جدید و راهبرد عراق و حامیانش برای مهار پیروزیهای ایران قرار گرفت.
قدرت تهاجمی ایران، با در هم کوبیدن نیروی نظامی عراق و استحکامات دفاعی این کشور، مهمترین مشکل عراق و حامیانش بود. بنابراین، توقف آن در اولویت بود و این هدف دنبال میشد که ایران با جنگی فرسایشی، در نهایت، موافقت خود را با اتمام جنگ اعلام نماید.
افزایش توان نظامی عراق و سایر حمایتهایی که از این کشور میشد، تدریجاً، توازن نظامی را به سود عراق تغییر داد. ضمن اینکه استراتژی تهاجمی در مقایسه با استراتژی تدافعی به توان نظامی بیشتری نیازمند است. عراق در حالی که استراتژی تدافعی داشت، از ایران برتر بود و استراتژی دفاع مطلق بر زمین را اتخاذ کرد و سیاست تهاجم در هوا و دریا را دنبال میکرد. در عین حال، روحیهی نیروهای ایران سبب شده بود عراق، با زمینگیر شدن در مواضع دفاعی، قدرت تهاجمی خود را از دست بدهد. برتری نظامی دو امتیاز اساسی برای عراق داشت؛
نخست آنکه میزان آسیبپذیری نیروهای عراقی در برابر تهاجمات ایران کم بود و در نهایت، برای تعیین سرنوشت یک عملیات، برتری عراق مانع از کسب پیروزی قوای نظامی ایران میشد. علاوه بر این، خسارات واردشده به ارتش عراق به سرعت بازسازی میشد و انسجام اولیهی خود را باز مییافت، در حالی که تجدید قوای نیروهای ایران به زمان نیاز داشت و همین امر در درازمدت به سود عراق تمام شد.
با فتح فاو، توازن نظامی به سود ایران تغییر کرد، ولی قدرت تهاجمی عراق در هوا و دریا به افزایش فشار برای خنثیسازی پیروزی ایران منجر شد تا هزینهی هر پیروزی بیشتر از دستاوردهای آن باشد. آنچه در فاو حاصل شد اگر بلافاصله پس از فتح خرمشهر به دست آمده بود، قطعاً سرنوشت جنگ تغییر مییافت، ولی تأخیر در دستیابی به این پیروزی و برتری عراق در زمینههای مختلف و سایر ملاحظات مانع از تحوّلی جدّی در جنگ شد.
تلاش برای تعیین سرنوشت جنگ، با اجرای عملیات کربلای 4 و ادامهی آن با اجرای عملیات کربلای 5، تمام توان نظامی ایران را صرف کرد و در نقطهای که قوای نظامی ایران تحلیل رفت، توان نظامی عراق افزایش یافت. با وجود پیروزیهای نظامی ایران در سال 1365، اما استراتژی ایران در نقطهی اوج خود در سال 1366 و در جنوب به بنبست رسید. استراتژی عراق هم در سال 1365 به بنبست رسیده بود، زیرا از دست دادن فاو و شرق بصره و شکست استراتژی دفاع متحرک نشان داد سرنوشت جنگ روی زمین تعیین میشود و عراق استراتژی مناسبی برای کسب پیروزی در زمین ندارد.
آثار و پیامدهای بنبست در استراتژی ایران و عراق در سال 1366 آشکار شد، اما در این مرحله فشار سیاسیـنظامی بینالمللی بر ایران نیز متغیر جدید و تعیینکننده بود که وارد معادلات جنگ شد. در همین سال، گسترش جنگ در خلیجفارس به درگیری ایران و آمریکا منجر شد و این تحولات فرصت مناسبی را در اختیار عراق قرار داد تا علاوه بر بازسازی ارتش عراق، استراتژی این کشور را از پدافند به آفند تغییر دهد. تحولات نظامی در سال 1367، در واقع، متأثر از این رخدادها و تحولات در نتیجهی سرمایهگذاری عراق در سالهای قبل به ویژه سال 1366 و تغییر استراتژی این کشور با کمک مستشاری روسها بود.
رخدادهای نظامی در ماههای پایان جنگ و نحوهی اتمام آن مفهومی قابل درک است، در حالی که طی 6 سال برتری با ایران بود، ناگهان در فاصلهی کمتر از 5 ماه اوضاع به زیان ایران و به سود عراق تغییر کرد.
پس از اجرای عملیات والفجر 10 در منطقهی حلبچه، عراقیها با اطمینان از اجرای عملیات سالانهی ایران حمله به فاو را، که از مدتها قبل طراحی شده بود، با کمک اطلاعات آمریکا و همزمان با حملهی آمریکا به سکوهای نفتی ایران آغاز کردند. سقوط فاو موازنهی روحیـروانی را، که عراق مدتها به دنبال آن بود، به نفع این کشور تغییر داد. در واقع، عراق استراتژی خود را از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر داد و روند جدیدی را با حملهی موشکی به تهران و بمباران شیمیایی حلبچه آغاز کرد. همین امر منشأ ادامهی حملات عراق به سایر مناطق و بازپسگیری آن بود.
بدین ترتیب عراق، پس از بازپسگیری مناطق خود و تهدید مجدد خاک ایران، موقعیتی را به وجود آورد که ایران جز پذیرش قطعنامهی 598 گزینهی دیگری نداشت. ضمن اینکه حملهی ناو آمریکا به هواپیمای مسافربری ایرباس و تهدید عراق به استفاده از سلاح شیمایی برای حمله به شهرهای ایران و تهران و سایر ملاحظات در اتخاذ این تصمیم نقش اساسی داشت.
قدرت تهاجمی ایران، با در هم کوبیدن نیروی نظامی عراق و استحکامات دفاعی این کشور، مهمترین مشکل عراق و حامیانش بود. بنابراین، توقف آن در اولویت بود و این هدف دنبال میشد که ایران با جنگی فرسایشی، در نهایت، موافقت خود را با اتمام جنگ اعلام نماید.
با این وجود، آیا میتوان ادعا کرد که تحولات نظامی ماههای پایانی جنگ سبب شد تا ایران برای اتمام جنگ به راهحل سیاسی و در نهایت پذیرش قطعنامهی 598 روی آورد؟ به عبارت دیگر پس از عملیات کربلای 5 روش ایران در پیگیری ختم جنگ از نظامی به سیاسی تغییر وضعیت یافت؟
پذیرش قطعنامهی 598 از سوی ایران اساساً متأثر از تحولات نظامی در ماههای پایانی جنگ بود که به نحو غیرمنتظرهای موازنه را به زیان ایران و به سود عراق تغییر داد. این موضوع به همان اندازه که در تغییر موضع ایران برای پایان دادن به جنگ تأثیر داشت، در مطرح کردن پرسش دربارهی نحوهی پایان جنگ نیز اثر گذاشت.
نظر به اینکه ماهیّت سیاست عراق و حامیانش خنثیسازی و مهار تهاجمات ایران و حفظ عراق در برابر تهاجمات ایران بود، در نتیجه، به هر نحو از پذیرش برتری ایران و ارائهی امتیاز به آن خودداری میکردند و همین سیاست تا اندازهای در طولانی شدن جنگ مؤثر بود، در حالی که امتیاز دادن به ایران و متقاعد ساختن این کشور میتوانست برای پایان بخشیدن به جنگ کمک نماید، چنانکه تصویب قطعنامهی 598 واکنش مثبت ایران را به دنبال داشت.
در واقع، پس از عملیات کربلای 5، با تشدید فشار بینالمللی به ایران از راه تصویب قطعنامهی 598 در تیرماه 1366 و افزایش فشار نظامی به ایران با گشایش جبههی جدید در خلیجفارس و درگیری ایران و آمریکا، شمارش معکوس برای پایان جنگ آغاز شده بود. استراتژی ایران، در برابر وضعیت جدید، صلح از طریق سازمان ملل بود. به همین دلیل ایران قطعنامه را رسماً نپذیرفت، ولی رد نکرد و عملاً همکاری با دبیرکل سازمانملل را آغاز کرد، تا علاوه بر چانهزنی برای جابهجایی بندهای قطعنامه، اجرا شدن آن را ممکن سازد.
حاصل همکاری این بود که به محض آنکه ایران قطعنامهی 598 را پذیرفت، امکان اجرای آن فراهم شد و اهداف عراق در این دوره گسترش درگیری در خلیجفارس برای بینالمللی کردن جنگ و در نهایت پایان دادن به آن بود. لذا حضور آمریکا در خلیجفارس و درگیری ایران و آمریکا و همچنین تصویب قطعنامهی 598 از نظر عراق به منزلهی فراهم شدن زمینههای پایان جنگ بود. تنها، تردید عراق در پذیرش قطعنامه و حملهی مجدد به ایران اجرای آن را به تأخیر انداخت.
به عبارت دیگر، پذیرش قطعنامه از جانب ایران و متقابلاً حملات منافقین و ارتش عراق، از منطقهی غرب و جنوب، اوضاع بینالمللی و داخلی ایران را به زیان عراق تغییر داد و همین امر منشأ فشار بینالمللی به عراق و بسیج نیرو به جبههها بود. برآیند تحولات اخیر و شکست منافقین و عراق سبب شد تا عراق نیز موافقت خود را با پذیرش قطعنامهی 598 و در نتیجه برقراری آتشبس اعلام کند.
پس شما اساساً معتقدید که تحولات نظامی سال 1367 نقش اساسی در پایان جنگ داشته است؟ آیا روزی خواهد رسید که تمام ابعاد و زوایای پایان جنگ را منطقی و به دور از هیاهوهای سیاسی بررسی کرد؟
فرض بر این است که عوامل مختلفی در تعیین سرنوشت نهایی جنگ نقش و تأثیر داشته است، ولی حوادث نظامی ماههای پایانی جنگ تأثیر قطعی و نهایی در تصمیمگیری ایران داشت و این موضوع را میتوان در چارچوب استراتژی ایران و عراق بررسی کرد. توضیحاتی که در چارچوب تحولات نظامی و سیاسی بیان شد، به صورت مختصر، میتواند ابعاد پرسش از نحوهی پایان جنگ و پذیرش قطعنامهی 598 را روشن سازد.
مسلماً اگر ایران بلافاصله با صدور قطعنامهی 598 در سال 1366 به پذیرش آن مبادرت میورزید، باز بدان معنا نبود که پرسشی مطرح نمیشد، بلکه مجدداً این سؤال مطرح میشد که چرا پیش از این چنین اقدامی انجام نشد. واقعیتهای سیاسیـنظامی صحنهی جنگ، امروز بخشی از تاریخ جنگ و انقلاب را در حافظهی تاریخی این ملت به ثبت رسانده است، قضاوت نسبت به این حوادث و تصمیمات متنوع و با انتقاد همراه است و این وضعیت احتمالاً تا سالهای آینده همچنان ادامه خواهد داشت. پیچیدگی مسائل جنگ ایران و عراق اساساً متأثر از به هم پیوستگی جنگ با انقلاب است.
در عین حال، این پرسش وجود دارد که آیا راهحلهای دیگری وجود داشت که با برگزیدن آن وضعیت تغییر نماید و در این صورت، آیا دیگر پرسشی به میان نمیآمد؟ به نظر میرسد بررسی و تبیین آنچه به هر دلیلی انجام گرفته است، در مقایسه با بررسی راهحلهای دیگری که انتخاب نشد و اگر میشد پیامدهای آن مبهم و نامشخص است، روش مناسبتری میباشد.
مصاحبهکننده: محمدجواد اکبرپوربازرگانی (پژوهشگر حوزهی جنگ ایران و عراق)
:: موضوعات مرتبط: تاریخ جنگ ایران و عراق، پایان جنگ، ایران یا عراق؟
:: برچسبها: خاتمه دهنده جنگ, ایران یا عراق, پایان جنگ
